من باور دارم که «خداوند وجود دارد». دلیل من بر این باور برخی از استدلال های فلسفی است که فیلسوفان ارائه کرده اند. من استدلال های «تنظیم ظریف» و «وجوب و امکان» را به دقت بررسی کرده ام، ایراد های فیلسوفان مخالف را به خوبی ملاحظه کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که این دو دلایل خوبی به نفع باور به وجود خداوند اند. با استدلال های فلسفی علیه وجود خداوند نیز به خوبی آشنایم و آثار فیلسوفان مربوط را به دقت خوانده ام و با توجه به پاسخ های فیلسوفان الهی هیچ کدام از آن دلایل مخالف را قانع کننده نیافته ام. در نهایت به این نتیجه رسیده ام که «خداوند وجود دارد» و با توجه به دلایل مزبور، باور من موجّه است.

روزی در حین گفتگو، همکارم مسئله وجود خداوند را  طرح می کند. من در این محاوره با توسّل به دلایل فلسفی پیش گفته، باور الهی خود را کاملا موجّه می شمارم. همکارم که لاادری گرا است- بی آنکه دلایل فلسفی مرا به چالش بکشد، به من می گوید: «آیا به این توجه داری که بسیاری انسان های ملحد و یا شکاک وجود داشته و دارند؟ آیا به این توجه داری که برخی از آنها همین دلایلی را که تو بر آنها تکیه می کنی، بررسی کرده اند و آنها را قانع کننده نیافته اند؟ آیا به این توجه داری که احتمالاً برخی از آنها از تو هوشمند تر بوده اند و به احتمال بیشتر تعداد زیادی از آنها به اندازه تو از هوش و توانایی در اندیشیدن برخوردار اند؟ آیا گمان نمی بری که شاید در ارزیابی دلایل فلسفی مزبور دچار اشتباه شده باشی و آنها بر حق باشند؟».

پرسش دوستم مرا دچار شوک می کند. در اندیشه فرو می روم و نمی توانم به راحتی به این سؤال پاسخ دهم. اگر بر درستی ارزیابی خودم از دلایل فلسفی تأکید کنم، ممکن است دچار تعصب شده و بدون دلیل کافی احتمال اشتباه خودم را نفی کرده باشم. از سوی دیگر نمی توانم به راحتی از موضع اولیّه خود نیز دست بردارم. زیرا به هر حال من دلایل مزبور را با دقت و در مدّت زمانی خوبی بررسی کرده، آنها را دلایل خوبی یافته ام و بنابراین کنار گذاشتن همه آن تأمّلات ممکن است نادرست باشد. در این موقعیت-وجود اختلاف نظر- واکنش معقول چیست؟ پرسش اخیر که مختص به مسائل دینی و اختلاف نظر در آنها نیست- مباحث «معرفت شناسی اختلاف نظر» را شکل داده که بخش نسبتاً جدیدی از معرفت شناسی معاصر است. در این درس بر این بخش از معرفت شناسی متمرکز خواهیم بود.